شام تار است و مه خویش ندیدن سخت است
صورت یار ِپس پرده کشیدن سخت است
صد هزار عاشق دل سوخته دَرکَش بکنند
قصّه ی عشق ِ به محبوب شنیدن سخت است
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی 
گفتن از دوری و هجران که ندارد کاری
غصَه ی غربت دلدار چشیدن سخت است
 
سال ها دم بزنی أین حبیب؟ أین غریب؟
زیر این بار غم انگیز خمیدن سخت است
عمری گذشت و ... 
از گناهان زیادی که به دوشم دارم
متوجّه شده ام راه رسیدن سخت است
 
(( تا که از جانب معشوق نباشد کششی))
قلب آن دلبر محجوب خریدن سخت است
 
ای همه هستی عالم تو به فریادم رَس
که بدون تو در این خاک، شدیداْ سخت است
 
به گل فاطمه ،هادی ،شده توهین آقا
پسر فاطمه ! این واقعه دیدن سخت است
 
مضطرم،مضطربم منتقم آل علی !
هر دم و لحظه در این غصَه تپیدن سخت است
 
زائر سامره ! عجل لِظهورک آقا !
تار هجران به تن خویش تنیدن سخت است