هگمتانه شهری 3 هزار ساله در دل زمین



محله های هگمتانه,روستاهای اطراف هگمتانه

تپه هگمتانه تپه‌ای باستانی با قدمتی سه هزار ساله است

  

تپه هگمتانه تپه‌ای باستانی با قدمتی سه هزار ساله است که به دوران مادها برمی‌گردد که شهری زیرزمینی را در دل خود جای داده است. مساحت این تپه حدود 30 هکتار است که در قسمت شمالی و در بافت قدیمی شهر همدان واقع در انتهای خیابان اکباتان قرار دارد.


تپه هگمتانه همدان با در برگیری شهری زیرزمینی در دل خود، قدمت سه هزار ساله خود را به رخ جهانیان می‌کشد.

 تپه هگمتانه تپه‌ای باستانی با قدمتی سه هزار ساله است که به دوران مادها برمی‌گردد که شهری زیرزمینی را در دل خود جای داده است.

مساحت این تپه حدود 30 هکتار است که در قسمت شمالی و در بافت قدیمی شهر همدان واقع در انتهای خیابان اکباتان قرار دارد.

هگمتانه به معنی محل تجمع بوده و در منابع باستانی به صورت هگمتانه، اکباتان، امدانه و همدان ضبط شده که این سایت باستانی در سال 1310 به شماره 28 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

این محوطه باستانی با توجه به اشاره‌های تاریخی و برداشت‌های اولیه باستان‌شناسان و پژوهشگران به عنوان هگمتانه باستانی و دربرگیرنده آثار دوران تاریخی خصوصاً دوره ماد، هخامنشی و اشکانی معرفی شده است.

 محله های هگمتانه,روستاهای اطراف هگمتانه

سازه اصلی هگمتانه، از خشت و خام و در بخش‌هایی از آجر تشکیل یافته است

 
آثار مکشوفه معماری
کاوش‌ها و مطالعات باستان‌شناسی از سال 1362 توسط تیم‌های مجرب باستان‌شناسی آغاز و تا پایان سال 85، مجموعاً 14 فصل کاوش در آن انجام شده است.

ماحصل کاوش‌های علمی انجام شده پیدایش شهر باستانی و گسترده از نوع شهرهای شطرنجی (دوره اشکانی) است.

ساخت و سازهای این شهر باستانی عبارت ‌است از معابری به فاصله‌های مساوی و موازی یکدیگر که در حد فاصل آنها واحدهای ساختمانی کاملاً مشابه و قرینه یکدیگر احداث شده است.

این مجموعه کم‌نظیر علاوه بر تأسیسات آبرسانی دارای حصاری خشتی به قطر حدود 10 متر است که در فواصل معین دارای برج‌هایی عظیم است.

سازه اصلی شهر باستانی از خشت و خام و در بخش‌هایی از آجر تشکیل یافته است.

ماحصل کاوش‌های هیئت باستان‌شناسی ایران در هگمتانه وجود 20 کارگاه کاوش بسیار بزرگ و گسترده است که حفاظت، نگهداری، تثبیت و تحکیم سالیانه آثار مکشوفه از اهم فعالیت‌های پایگاه محسوب می‌شود و نیازمند اعتبار کلان مستمر سالیانه است.

تپه هگمتانه همدان،شهر باستانی هگمتانه همدان

موزه هگمتانه در دهه 1320 برای مدرسه ساخته شده است

 

  موزه
موزه هگمتانه در دهه 1320 برای مدرسه ساخته شده است، این موزه با یک طبقه ساختمان قدیمی به مساحت 600 متر مربع شامل سالن اصلی، سراسرا و دو راهرو با عرضه و نمایش اشیاء مختلف فرهنگی و تاریخی مربوط به ادوار پیش از تاریخ و اسلامی در مرکز محوطه باستانی آماده بازدید گردشگران است.

ترمیم، تعمیر و نگهداری بخش‌های مختلف موزه و همچنین ایجاد فضاهای جدید در طرفین بخش ورودی موزه به منظور عرصه و نمایش اشیاء فراوان موجود در پایگاه و ایجاد جاذبه‌های گردشگری جدید از جمله اقدامات بسیار ضروری پایگاه محسوب می‌شود که این نیازمند اعتبار چشمگیر است. 

تپه هگمتانه همدان،شهر باستانی هگمتانه همدان

هگمتانه، یکی از پرجاذبه‌ترین آثار همدان است که هر ساله بیش از 150 هزار نفر از آن بازدید می‌کنند

 

 کلیسای گریگوری استپانوس مقدس
مجموعه هگمتانه شامل دو کلیسای بسیار زیبا و شکیل، مدرسه ارامنه، خانه کشیش، حمام ارامنه و گورستان متعلق به مسیحیان ارمنی همدان است که از سال 1605 میلادی به همدان مهاجرت و به ساخت بناهای فرهنگی اقدام کردند.

کلیسای مذکور پس از تملک توسط سازمان میراث فرهنگی، مورد تعمیر و مرمت قرار گرفته‌اند و تاکنون بیش از 90 درصد از کار مرمت و محوطه‌سازی این مجموعه به پایان رسیده است.

بخشی از این مجموعه با تغییر کاربری به مرکز آموزش علمی ـ کاربردی تبدیل شده است و رشته‌های مرتبط با سازمان میراث فرهنگی در این مرکز تدریس و آموزش داده می‌شود.

مجموعه کلیسای گریگوری به شماره 2237 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

این مجموعه با قدمت سه هزاره ساله خود هم‌اکنون یکی از پرجاذبه‌ترین آثار همدان است که هر ساله بیش از 150 هزار نفر از آن بازدید می‌کنند.

تپه هگمتانه همدان،شهر باستانی هگمتانه همدان 

منبع:asriran.com



:: موضوعات مرتبط: تاریخی، ،
:: برچسب‌ها: پاتوق گل نرگس- هگمتانه- شهری 3 هزار ساله - دل زمین , ,
نویسنده : ریحانه
تاریخ : یک شنبه 19 فروردين 1397
زمان : 13:9
اولین کسانی که بعد از عاشورا با صحنه خونین کربلا مواجه شدند/ 4 سخنرانی در کوفه/ وقایع دوازدهم محرم


 

 کوفه، شهر بهترین و برجسته ترین یاران حسین و اینک شهری که داغ اتهام سنگین پیمان شکنی بر پیشانی دارد، کاروان اسرای کربلا را پذیرا شد.../ قدم به قدم با تاریخ واقعه کربلا

 

صبح روز دوازدهم محرم بود که کاروان اسرا وارد کوفه شد ... گلچین خبرآنلاین از وقایع مربوط به این روز را به نقل از پژوهش های دکتر محمدرضا سنگری در ادامه بخوانید.

حوادث روز دوازدهم محرم

ورود به کوفه و مجلس عبیدالله زیاد

کوفه، شهر بهترین و برجسته ترین یاران حسین و اینک شهری که داغ اتهام سنگین پیمان شکنی بر پیشانی دارد، آماده ورود کاروانی است که از کربلای حماسه و سوک آمده است.

این شهر چهل روز پیش، شاهد شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه بوده است، چهل روز پیش در هشتم و نهم ذی الحجه، دو شهید، بی سر، در مقابل نگاه مبهوت مردم وارونه بر دار آویزان شدند و مردم نامه نگار دیروز، نه روز پیش از این دروازه گروه گروه به کربلا آمدند تا در مقابل سپاه اندک اباعبدالله صف آرایی کنند.

این شهر برای زینب کبری ناشناخته نیست. پیش از این حدود 3 سال -سال 37 تا 40 هجری- در این شهر زیسته است و پس از شهادت پدر بزرگوارش به مدینه آمده است. پیمان شکنی کوفه در کوله بار تجربه های دختر علی اندوخته شده است.

هر چند عذر و نیرنگ برای همیشه، همسایه نام کوفه شد اما کوفه با شام تفاوت فرهنگی فاحشی داشت، در این شهر خطبه های علی(ع) و سخنان امام مجتبی(ع) طنین انداخته بود. این شهر تا حدی «دل» با حسین داشت و همان گونه که فرزدق گفته بود شمشیر بر حسین(ع) داشتند و دل با او!

بر اساس همین ویژگی است که سرعت تحول و تغییر موضع گیری در این شهر شدید است و اندکی بعد گریه و ناله و پشیمانی، قصه جاری شهر خواهد شد.

کاروان اسیران را صبح زود به داخل شهر کوفه آوردند. عمر سعد پیش تر وارد کوفه شده بود. شهر از همه سو در محاصره و مراقبت شدید نگهبانان و ماموران بود. مردم از هم می پرسیدند: شما از اسیران کدام سرزمین و قبیله اید؟ و پاسخ می شنیدند: ما اسیران آل محمد هستیم.

عبیدالله دستور داده بود اسرا و سرها را در میان بازارها و میدان ها بچرخانند. در این حالت سرها لابه لای مجاوه ها تقسیم شده بود. این منظره را به قصر ارعاب و وحشت مردم فراهم کرده بودند. شهر به دو گروه تقسیم شده بود، گروهی می گریستند و گروهی می خندیدند و شادی می کردند. شاید گروهی دیگر نیز با بهت و حیرت و ناباوری صحنه را نگاه می کردند.

سهل بن حبیب شهرزوری گوید: «من در آن سال از مکه برمی گشتم، وقتی وارد کوفه شدم، شهر آشفته و دگرگون بود. بازارها و دکان ها تعطیل بود. مردم گروه گروه جمع شده بودند. برخی می خندیدند و به هم تبریک و شادباش می گفتند و گروهی دیگر اشک ریزان به هم تعزیت و تسلیت می گفتند. من در شگفت از این وضعیت، از پیرمردی که آنجا بود، پرسیدم: چه شده است؟

پیرمرد که کم کم به من اعتماد کرده بود دستم را گرفت و کناری کشید و آهسته گفت: آقای من ما عید نداریم. سبب گرد آمدن مردم، آن است که دو لشکر رویاروی شدند. یکی پیروز شد و دیگری مغلوب. لشکر ابن زیاد پیروز شد و لشکر حسین بن علی شکست خورده است. خداکند سر حسین بن علی را نزد ما نیاورند. آنگاه اشک ریزان ابیاتی را خواند.

هنوز پیرمرد می گریست که صدای طبل و بوق برخاست. پرچم ها افراشته و سپاه عمرسعد وارد شهر کوفه شد.»

در مسیر حرکت کاروان تا دارالاماره مردم ایستاده بودند. شهر آب و جارو شده بود. سمت حرکت، عبور از میدان ها و خیابان های اصلی تا دارالاماره بود. دیوارهای دارالاماره را گچ کاری کرده بودند. عبور از انبوه نگاه ها، درد و رنج دیگری بود که اهل بیت تحمل می کردند.

دراین هنگام ام کلثوم -خواهر حضرت زینب- فریاد زد: ای مردم کوفه آیا شرم نمی کنید از خدا و رسولش که به حرم پیامبر نگاه می کنید؟

در این هنگام مردم نان و خرما و گردو می آوردند تا بین اسیران تقسیم کنند. ام کلثوم و حضرت زینب آنها را از دست بچه ها می گرفتند و دور می انداختند. ام کلثوم با صدایی گریه آلود می گفت: ای اهل کوفه، صدقه بر ما حرام است... و مردم با شنیدن این سخن می گریستند. آنگاه می گفت: مردان شما عزیزان ما را می کشند و زنانشان بر ما گریه می کنند!

امام سجاد(ع) که در تب می سوخت و به زنجیر بسته بود، وقتی گریه های مردم را دید فرمود: اگر این جماعت بر ما می گریند، پس چه کسانی ما را کشته اند؟
در حاشیه کاروان اسیران، سربازان مسلح بازگشته از کربلا نیز حرکت می کردند تا نشان دهند ما بودیم که این پیروزی را رقم زدیم. این شیوه حرکت برای مهار کردن حرکات احتمالی و نیز ترساندن و رعب مردم نیز بود.

بعید است مردم کوفه در روزهای قبل از ماجراهای کربلا کاملا بی خبر مانده باشند. رفت و آمدها میان کوفه و کربلا کم نبود و خبرها در جامعه ای مثل کوفه، سریع دهان به دهان می گشت و به گوش همگان می رسید.

اما این شهر بزرگ مسافرانی نیز داشت که از هر سو می آمدند و نسبت به حادثه، کنجکاوانه پرسش می کردند. هر چه بود، همگان پس از کسب خبر - به ویژه آنکه درمی یافتند اسیران از خانواده پیامبرند- متاثر و گریان می شدند.

خطبه حضرت زینب(س) 

خطبه پرهیمنه و شگفت حضرت زینب در کوفه در موقعیتی ایراد شد که:

1. داغ دار و کصیبت زده بود، هنوز با کربلایی که خود به چشم دیده بود چند روزی فاصله نداشت.
2. در محاصره سنگین نظامی دشمن بود. هزاران سرباز مسلح که از فاجعه و جنایت کربلا بازگشته بودند، گرداگرد او و دیگر اسیران بودند.
3. مردم ازدحام کرده بودند و کوفه آمیزه ای از خنده و گریه بود.
4. پیش روی زنیب سرهای شهیدان بود، سر عزیزترین انسان ها بر نیزه ها نشسته بود و در چرخش و گردش مداوم، چشم در چشم زینب داشتند.
5. کاخ عبیدالله منتظر ورود اسیران بود. آبنده نامعلوم، عبیدالله گستاخ و مغرور و سنگ دل و اسیران نگران، خطبه خوانی در این هنگامه سخت، بر میزان خطر و خشم عبیدالله می افزاید.
6. خطبه در فضای باز بود و جمعیت بسیار و همهمه ها و فریادها و سر و صدای اسب ها و ابزارهای جنگی و حرکت ها، مانع شنیدن می شد.

در این هنگامه، با آرامشی که تنها در چون زینبی می توان یافت، دختر علی قصد سخن کرد. به اشارت دست او همهمه ها فروخوابید.

بشیر بن خزیم اسدی گوید: «به زینب نظر کردم، به خدا سوگند تا آن روز هرگز زنی پوشیده و نجیب و بزرگ منش چون زینب ندیده بودم که این گونه بلیغ و رسا و شورانگیز سخن بگوید. گویی سخنانش از کام امیرالمومنین برمی آمد.»

خطیب بلیغ و اسیر کوفه این گونه سخن آغاز کرد: «خدا را ستایش می کنم و بر پدرم محمد(ص) و خاندان پاک و برگزیده اش درود می فرستم.» همین نخستین جمله کافی است تا مخاطبینی که خود را پیروان پیامبر خاتم می دانند، بدانند از زبان چه کسی خطبه را می شنوند. بدانند دختر پیامبر حرف می زند.

زینب درنگ کوتاهی کرد و آنگاه چونان آذرخشی که در شب تار فرود آید و بدرخشد، بر قلب های تاریک و جان های خفته فریاد کشید که:

«ای مردم کوفه، ای مردمان حیله گر و خیانت کار !
گریه می کنید ؟؟

اشک چشمانتان خشک نشود و ناله هایتان آرام نگیرد.

همانا کار شما مانند آن زنی است که رشته ی خود را پس از محکم بافتن، یکی یکی از هم می گسست، شما نیز سوگندهای خود را در میان خویش، وسیله ی فریب و تقلب ساخته اید.

آیا در میان شما جز وقاحت و رسوایی ، سینه های آکنده از کینه ، دو رویی و تملق، همچون زبان پردازی کنیزکان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان چیز دیگری نیز یافت می شود ؟

یا همچون سبزه هایی هستید که ریشه در فضولات حیوانی داشته یا همچون جنازه ی دفن شده ای که روی قبرش را با نقره تزیین نموده باشند ؟
چه کار زشتی کردید و چه بد توشه ای برای جهان دیگر اندوختید. خشم خدا را خریدید و ایمان خویش را فروختید.

گریه می کنید ؟ بگریید که به خدا شایسته و سزاوار گریه اید. بسیار بگریید و کم بخندید که داغ ننگی بر پیشانی خود نهاده اید که هرگز زدودنی نیست. این ننگ از دامانتان شست و شو دادنی نیست. شما فرزند خاتم پیامبران را کشتید. شما سید جوانان بهشت و چراغ راه امت را کشتید. کسی را به قتل رساندید که در جنگ سنگرگاهتان، در سختی پناهتان و در گیر و دار تاریکی و آشفتگی، مشعل هدایت و پایان پریشانی و سرگردانی شما بود.

کوششتان تباه و معامله تان زیان بار است و به خشم و غضب الهی دچار و خواری و پریشانی و بیچارگی همراهتان. کاری بسیار زشت و ناروا کردید. نزدیک است از زشتی این کار آسمان ها بشکافد و زمین متلاشی شود و کوه ها از هم گسسته شوند.
هیچ می دانید چه جگری از رسول خدا دریده اید؟ هیچ می دانید چه حرمتی از او شکستید و چه خونی از او ریختید؟ ...

هرگز مباد مهلتی که به داده اند فریفته تان سازد، چرا که خداوند گناهکاران را زود به مکافات و مجازات نمی رساند، انتقام خون ستمدیدگان را خدا می ستاید. هرگز چنین نیست که می پندارید. خدا مراقب ما و شماست.»

خطبه پایان یافت. ناله ها دیگر بار آغاز شد. اشک بود که می جوشید، زنان مویه می کردند و مو می کندند مردان همدیگر را سرزنش می کردند. شیوه شهر را پر کرده بود. نگاه به قافله اسیران، دیگر شبیه ساعت های آغازین ورود نبود... اینک عبیدالله منفورترین بود و اباعبدالله محبوب ترین.

بشیر بن حزیم می گوید: «وقتی سخنان زنیب(س) به پایان رسید، پیر و جوان و زن و مرد می گریستند. پیرمردی که نزدیک من ایستاده بود چنان گریه می کرد که محاسنش از اشک خیس شده بود و در همان حال دست خود را به آسمان افراشته و ناله کنان می گفت: پدر و مادر فدایتان! پیران شما بهترین پیران، جوانانتان بهترین جوانان و نسل و فرزندان شما بهترین فرزندان اند و شما خانواده ای بزرگ منش و کریم و برترید.»

آیا خطبه زینب پایان پذیرفت یا امام سجاد(ع) از وی خواست تا خطبه را پایان دهد به درستی معلوم نیست، اما وقتی خطبه حضرت زینب(س) به اینجا رسید امام سجاد با لحنی صمیمانه گفت: عمه جان بحمدالله تو دانشمندی هستی که تعلم ندیده است و دانایی هستی که از خیچ آموزگار و معلم و مدرسه ای درس نیاموخته ای.

سپس حضرت زینب بر شتر خویش این مرثیه را سرود: «برای پیامبر خدا چه پاسخی دارید آنگاه که بپرسد با امت من چه کردید در حالی که آخرین امت بودید، اهل بیت و فرزندان و عزیزان من برخی اسیر و برخی کشته و در خون غلتیده اند. آیا این پاداش من بود که شما را نصیحت و وصیت کردم که با خویشاوندان من خوش رفتاری کنید.
من بیمناک و نگران شمایم که همان عذابی که بر قوم «ارم» فرود آمد بر شما نازل شود.»

خطبه های خواهر حضرت زینب و فرزندان امام حسین(ع)

پس از خطبه حضرت زینب، کاروان چند گامی پیش نرفته بود که فاطمه صغری -دختر اباعبدالله که 17 یا 20 سال داشت- خطابه آتشین خود را آغاز کرد. این خطبه طولانی تر از خطبه حضرت زینب اما با همان سیاق و عبارات و باید گفت متمم و مکمل خطبه اوست.

بعد از خطبه فاطمه صغری، ام کلثوم -دختر امیرالمومنین علی و خواهر حضرت زینب خطبه خواند و سپس امام سجاد(ع) خطبه خود را آغاز کرد. خطبه هایی که هر کدام همان ویژگی خطبه های حضرت زینب را داشتند.

پس از این خطبه های غرا و آتشین، قافله اسیران را از خیابان ها و میدان ها عبور دادند. سرها را در میان قبایل و تماشاچیان چرهاندند. نوشته اند کسانی از لبان امام حسین(ع) می شنیدند که امام آیه 9 سوره کهف را تلاوت می کرد: ام حَسبتَ اَنَّ اصحاب الکهف و الرقیم کانوا مِن آیاتنا عجبا.

کاروان اسیران سپس به کاخ عبیدالله بن زیاد وارد شد. در اینجا باز سخنان حضرت زینب و امام سجاد را در برابر ابن زیاد داریم. رویداد دیگر این مجلس گفت و گوی رباب همسر اباعبدالله الحسین(ع) با سر آن بزرگوار است.

دفن شهدای کربلا

زمین پاک کربلا، سه روز مهمان پاک ترین بدن ها ارغوانی بود. بدن هایی که پس از جنایت و شقاوت، سر بریده شده بودند و در سم کوب اسبان، بر زمین داغ افتاده.
پیش تر گفته شد که امام حسین، زمین کربلا را از بنی اسد خرید تا در سرزمینی غصبی شهید و دفن نشود.

مردم غاضریه -بنی اسد- که به صحنه نبرد نزدیک بودند، اینک دریافته بودند که جنگ تمام شده است.

درباره زمان دفن شهدا سه گزارش تاریخی در دست است که برخی منابع، آن را در روز یازدهم، برخی بعد از خروج عمر سعد از کربلا و برخی روز دوازدهم -شب سیزدهم- محرم دانسته اند.

که نظر سومی قول دقیق تر و معتبرتر است.

کیفیت دفن شهدا/ گزارش زنان بنی اسد از صحنه کربلا

از مجموع گزارش ها در باب دفن شهدای کربلا معلوم می شود، نخستین کسانی که وارد کربلا شدند زنان بنی اسد بودند. آنان برای آوردن آب به سوی فرات رفتند که با اجساد شهیدان مواجه شدند و با شتاب و ناله به قبیله برگشتند و این صحنه را گزارش دادند. آنان خطاب به مردان قبیله گفتند: شما آرام در خانه های خود نشسته اید و بدن امام حسین(ع) و یارانش در بیابان افتاده است. او را مانند قربانی ذبح کرده اند. باد بر بدن های پامشان خاک می ریزد. اگر برنخیزید و شرط محبت و موالات به جا نیاورید، ما خود آنها را دفن می کنیم.

افراد قبیله گفتند ما از ابن زیاد و ابن سعد می ترسیم که ما را غارت کنند و به قتل برسانند. بزرگ قبیله گفت: دیده بان و نگهبان بر راه قرار می دهیم و آنگاه مشغول دفن می شویم.

همگان پذیرفتند. نخست کنار بدن امام حسین(ع) آمدند - او را از درخشش بدنش شناختند- اما نتوانستند بدن را حرکت دهند که بدن قطعه قطعه و پر از زخم بود. تصمیم گرفتند دیگر شهدا را دفن کنند.
بزرگ قبیله گفت: کسی این اجساد را نمی شناسد، چون سر در بدن ندارند و اگر کسی بعدها بپرسد چه پاسخ خواهیم داد؟

در این هنگام از دور سواری پیدا شد. بنی اسد با شنیدن صدای پای اسب، دور شدند و کمین کردند. سوار نزدیک شد و از اسب پیاده شد و همچون کسی که رکوع نماید خم شد و خود را بر بدن پاره پاره امام حسین افکند. او را می بویید و می بوسید و می گریست.

بنی اسد نزدیک شدند. مرد انقدر گریسته بود که نقاب بسته بر صورتش خیس شده بود. سر برداشت و به بنی اسد گفت: چرا ایستاده اید؟

بنی اسد گفتند: ما برای تماشا آمده ایم.
مرد عرب گفت: نه، شما برای این کار نیامده اید.

بنی اسد گفتند: آری ما برای دفن تن شریف امام حسین آمده ایم، اما نتوانستیم. دیگر شهدا را نیز نمی شناسیم. در این کار بودیم که با آمدن شما گمان کردیم از یاران ابن زیادید، دور شدیم.

آن مرد آهی کشید و گریست و گفت: ای پدر! کاش بودی و ما در اسارت و خواری می دیدی.
آنگاه فرمود: من شما را راهنمایی می کنم. برخاست و خطی کشید و فرمود: اینجا را حفر کنید. چون حفر کردیم به عده ای از اجساد شهیدان اشاره کرد و ما 17 تن را در آن مکان دفن کردیم.

خواستیم در دفن بدن مطهر امام، یاری اش کنیم که مهربانانه فرمود: من خودم به تنهایی او را دفن می کنم...

پس از دفن همه شهدا، آن مرد سوار اسب شد تا برود. بنی اسد می گویند دور او حلقه زدیم تا قبور را معرفی کند. خودش فرمود: قبر حسین(ع) را که دانستید. گودال اولی اهل بیت او یعنی جوانان هاشمی هستند و نزدیک تر از همه علی اکبر است. حفره دوم قبور اصحاب او و قبر جدا، علمدارش، حبیب بن مظاهر. قهرمان افتاده در کنار علقمه، عباس ابن امیرالمومنین است و آن دو جسد، فرزندان امیرالمومنین. اگر کسی پرسید او را آگاه کنید.

بنی اسد گفتند: تو را قسم می دهیم به آن جسد مبارکی که تنها دفن کردی خود را معرفی کن.
فرمود: من امام شما علی بن الحسین هستم ... و بعد از نظر ناپدید شد.

هر چند در این روایت، احتمال افزودن ها با تعبیرات احساس می شود اما اصل موضوع که دفن شهدا با دست امام سجاد(ع) است و به همین ترتیب که گفته شده مسلم است.

 

 
 


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی، تاریخی، ،
:: برچسب‌ها: پاتوق گل نرگس- تاریخ اسلام - امام سجاد(ع) - حضرت زینب (س) - امام حسین(ع) - کربلا - محرم ,
نویسنده : ریحانه
تاریخ : دو شنبه 4 آبان 1394
زمان : 23:22
زندگینامه مادر مهتاب حضرت ام البنین (س) قسمت دوم
| ادامه مطلب...

      زندگینامه مادر مهتاب حضرت ام البنین (س) قسمت دوم

در این قسمت سعی کرده ایم اشعار ومتنهای زیبا که در خصوص مقدس آن حضرت است را بیان کنیم

 

اشعار زیبا درباره ام البنین(س) :

1- روایت است که چون رفت حضرت زهرا

از این جهان فنا رو بعالم عقبی

نمود رو به عقیل ای یگانه دوران

که ای عقیل وفادار ای برادر جان

بیا عقیل زمانی به من تو یاری کن

زنی برای من از مهر خواستگاری کن

زنیکه چند علامت از او بود پیدا

رفیع جاه و ملک مقدم و نکو سیما

بلند قد و قوی تن درشت انگشتان

فصیح سینه و گردن فرازو در دندان

لبش چه غنچه مسلسل سخن بود نیکو

رخش چو لاله و چشمش سیه کمان ابرو

عقیل گفت از این زن چه دلپذیر آید

علی بگفت که فرزند بی نظیر آید

بسوی وادیه ها شد عقیل از آن فرمان

بدید همچو زنی در بنی کلاب عیان

به عقد شاه ولایت برآمد آن دختر

بخواستگاریش آمد عقیل خوش منظر

عقیل بست همی عقد مهر و مه با هم 

دوباره گشت جهان رشگ گلستان ارم

بیوسف ازلی چرخ برقرار آمد

 شب وصال زلیخا بروزگار آمد

چه گشت از دل شب تا طلوع صبح عیان

ز چاک پیرهنش قرص ماه شد رخشان

بروی دامن ام البنین چه پیدا شد

نگر که ماه بنی هاشمی هویدا شد

برای دیدن آن طفل شاه خیبر کن

درون حجره ام البنبن شدش مسکن

چه دید روی همان طفل آنشه مردان

همی گرفت ز گهواره اش همچون جان

همین دو دست حسین را کند علمداری

کند برای حسین من از وفا یاری

همین دودست کشد مشک آب را بر دوش

کزین دودست فتد آب وکودکان به خروش

همین دودست نه تنها فتد زپیکر او

جدا زخنجر بیداد می شود سر او

همین دو دست به مشکین زار غم پرورذ

شود شفیع به محشر به حق باب وپدر

 

 



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی، تاریخی، ،
:: برچسب‌ها: پاتوق گل نرگس-زندگینامه -مادر مهتاب -حضرت ام البنین (س) -قسمت دوم -,
نویسنده : ریحانه
تاریخ : دو شنبه 20 مهر 1394
زمان : 22:22
زندگینامه مادر مهتاب حضرت ام البنین (س) قسمت اول
| ادامه مطلب...

بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
زندگینامه مادر مهتاب حضرت ام البنین (س) قسمت اول

السلام ای گوهر دریای عشق
السلام ای لاله صحرای عشق
السلام ای مظهر صبر و وفا
السلام ای زوجه شیر خدا
السلام ای باغبان لاله‏ها
ای به حیرانت همه آلاله‏ها
خوانده‏ای خود را کنیز فاطمه علیهاالسلام
داده‏ای درس محبت بر همه
شاعر جعفرزاده

 

مقدمه:
خورشید همواره در چشمان مادرانی طلوع می کند که به دور دستها خیره شده اند و برای فرداها مردان و زنانی می پرورانند تا در زمین، این امانت الهی، جانشینی آسمانی باشند.
دامان تربیت مادران مهد پرورش انسانهای پاک و خدایی است و ما با نگاهی درس آموز از زندگانی این مادران توشه معرفت برمی چینیم.
یکی از مادران برجسته تاریخ «ام البنین، فاطمه کلابیه » است که زندگی او مالامال از عشق به ولایت و امامت بوده و در تربیت فرزندان دلیر و شجاع و با ادب چون عباس بن علی(ع) بسیار موفق بوده است.
تولد و رشد او در خاندان با اصالت و شجاع، صفات و ویژگیهای فردی این بانو و صبر و بردباری در خانه امامت و تربیت فرزندانی که همگی پیرو امام خویش بوده و تا آخرین لحظات زندگی خویش دست از ولایت نکشیده اند و پیام رسانی و مبارزه سیاسی این بانوی کریمه همه و همه نشان از مجد و عظمت وی دارد.
بانوی قطره های علقمه ، خاتون سوگ نشین علقمه ... و مادر؛ مادری که اگر چه در کربلا نبود، ولی دلش تا ابد در کربلا ماند و نگاهش بر افق، که آیا «کاروان عشق» را بازگشتی خواهد بود؟ مادری که ام البنین بود، ولی آیینه نگاهش از آسمان کربلا، تنها اشکِ خونین ستارگان را چید؛ آن گاه که راوی، از عبور نیزه‏ها روایت می‏کرد!مادری که برای همیشه، با ناله‏های نینوایی، به یاد پسرانش، لالایی سرود و سروده‏هایش را فرات، هر روز، هنگام غروب نجوا می‏کند!
اینک پژوهشی کوتاه در زندگی این پاک بانوی عرب داریم تا از زلال صفات او قطره ای معرفت یابیم و خویش را در مسیر کمال قرار دهیم



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی، تاریخی، ،
:: برچسب‌ها: پاتوق گل نرگس-زندگینامه -مادر مهتاب -حضرت ام البنین (س) -قسمت اول -,
نویسنده : ریحانه
تاریخ : دو شنبه 20 مهر 1394
زمان : 22:20
زندگی نامه نرجس خاتون (س) قسمت دوم
| ادامه مطلب...

تحلیل زندگینامه بانوی عشق وهجرت نرجس خاتون (ع) :
درقسمت قبلی سرگذشت نرجس خاتون وچگونگی ازدواج ایشان با امام حسن عسکری (ع) بیان شد ودرادامه سعی داریم به تحلیل زندگی ایشان بپردازیم
باخواندن سرگذشت معجزه گونه نرجس خاتون (س) سئوالات بسیاری به ذهن خطور میکند
بسیاری از تاریخ نویسان خصوصا تاریخ نویسان غرب وهمچنین عده ای دیگر که قصد توهین به ساحت مقدس امامان (ع) را دارند این داستان راغیر واقعی دانسته وآن راچیزی جزدستمایه تخیل مسلمانان نمیدانند وعنوان میکنند که مسلمانان با بافتن این داستان قصد بالا بردن مقام بزرگان خود را دارند وبرای اثبات سخن خود خرده های بسیاری به این داستان واقعی میگیرند ومتاسفانه درمیان ما مسلمانان هم از این دسته افراد کم نیستند که البته از حق نگذریم نمیتوانیم به آنها خرده بگیریم زیرا متاسفانه کتابهای زیادی که به تفسیر زوایای زندگی ایشان پرداخته باشد وجود ندارد واکثرکتابهایی هم که وجود دارد بسیارسطحی به موضوع پرداخته اند وکتابهای مفید هم یا کمیابند ویا بسیار گران قیمت ویا اصلا ترجمه نشده اند!!. وچون زندگی نرجس خاتون (س) با اتفاقهای معجزه گونه همراه است طبیعتا شبهات بسیاری رابه وجود می آورددر کشور ما از لحاظ مذهبی چیزی که زیاد دیده میشود کتابهای دعا است که اگر بخواهی بعضی از آنها راباهم مقایسه کنی فقط جلدشان باهم تفاوت دارد کتابهایی که هرکس از هرجا رسیده (اکثرابدون صلاحیت ) باهزینه هنگفت بیت المال چاپ کرده است من واقعا متاسف میشوم که دربرخی از سایتها میبینم که با سئوالاتی که مطرح میشود وجود مقدس یگانه منجی عالم بشریت زیر سئوال میرود ودر بعضی موارد حتی به ایشان توهین میشود فقط به دلیل عدم آگاهی .
هر چند آگاهی من نیز بسیار اندک است ولی در اینجا سعی میشود در حد فکر وتوان به برخی سئوالات با استفاده ازکتابهای گوناگون ومقالات وغیره ...پاسخ داده شود امیدوارم مفید واقع شود



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی، تاریخی، ،
:: برچسب‌ها: پاتوق گل نرگس-حضرت نرجس خاتون-,
نویسنده : ریحانه
تاریخ : دو شنبه 20 مهر 1394
زمان : 22:14
زندگی نامه شاهزاده رومی حضرت نرجس خاتون همسر امام حسن عسکری (ع) قسمت اول
| ادامه مطلب...

زندگینامه  شاهزاده رومی حضرت نرجس خاتون همسر امام حسن عسکری (ع) قسمت اول

مقدمه :
طلیعه بزرگ ‌مردان تاریخ ، ریشه در اندیشه‌های پاک مادرانی دارند که در بوستان هستی خویش گلهای هدایت را می‌پرورانند . آنان بالندگی را از دامان سبز فرشته‌هایی آغاز کردند که آفرینش را گلباران عشق و عاطفه می‌کنند و شمع وجودشان را برای فردا و فرداهای بشریت به انتها می‌رسانند . آری در آینۀ اندیشۀ تاریخ زیباترین تصویرها از دستان خسته و چشمان به انتظار نشستۀ مادران به یادگار مانده است و اینک دستان و چشمان بانوی انتظار ، نرجس ، تجلی آسمانی عشق است و ایثار که بر صحیفۀ تاریخ می‌درخشد و چشمان حقیقت‌جوی بشر را به سوی خویش فرا می‌خواند .
این مقاله ضمن بیان مختصر سرگذشت نرجس خاتون از تولد تا وفات، به ذکر مراحل عمده ی زندگی ایشان می پردازد. هدف از پرداختن به سرگذشت معجزه گونه مادر منجی عالم بشریت، تبیین سفر باطنی و روحانی برای رسیدن به توحید کامل، ایمان به نبوت و عشق به ولایت و نیز روشن کردن این امر است که طی کردن راه سعادت و رسیدن به سر منزل مقصود از طریق تسلیم شدن در مکتب اسلام و عشق به ائمه اطهار (علیهم السّلام) ممکن و مقدور میباشد. علاوه بر آن، الطاف خاص الهی برای هدایت انسان و نجات نوع بشر در این داستان به خوبی آشکار و پدیدار است.

 




:: موضوعات مرتبط: فرهنگی، تاریخی، ،
:: برچسب‌ها: پاتوق گل نرگس-حضرت نرجس خاتون-,
نویسنده : ریحانه
تاریخ : دو شنبه 20 مهر 1394
زمان : 22:7

صفحه قبل 1 صفحه بعد


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.